یادش بخیر مسافرت یواشکیمون

عشقم با خانوادش رفتن مسافرت ...دقیقا همونجایی که ما اولین مسافرت یواشکیمونو رفتیم با کلی نقشه و پیچوندن خخخخخخخ ...اسفند ۹۶ بود ..۴ روز موندیم اونجا و واقعا بهترین روزای زندگیم بود ... شبایی که دستش زیر سرم خواب میرفت ....روزا که منتظرش میموندم از سر کار بیاد درو واسش باز میکردم(عشقم یه مدت اونجا سرکار میرفت قبلا تو پستا توضیح دادم) ‌...سفره پهن میکردم با هم غذا میخوردیم...وقتایی که تو خیابونا قدم میزدیم درحالی که دستامو از سرما  میکردم توی جیباش ، اون لحظه ای که خواب بودو میزو تزئین کردم و بیدارش کردم و سوپرایز شد، شیطونیایی که میکردیم ، قهوه تلخایی که میدیدیم  و..... محاله این لحظه ها یادم بره... کاش الان که اونجاست همه این خاطره هامون واسش زنده شه ...

عشقم قول داده که هروقت برگشت منو ببره جنگل ...ما فقط یه بار با هم رفتیم جنگل  اینقدر خوش گذشت و خاطره ساختیم(خاطرشو قبلا نوشتم اینجا)  که الان لحظه شماری میکنم که بیاد و با هم بریم جنگل :))))))))

امیدوارم بهت حساااابی خوش بگذره مهربونم مواظب جون من باش ..خیلی دوست دااااااااااااارم زود برگررررررررد.