عشق بازی

ساخت وبلاگ

خاطره

 

دیروز نفسمو دیدم و تو بغلش نفس کشیدم ...
دلمون واسه هم پر میکشید تشنه هم بودیم فقط دلممون میخواست همو بغل کنیم و سفت بچسبیم همو اینقدر که یکی بشیم.....شب قبلش بهم گفته بود که فردا ببینمت امونت نمیدم.. درو که باز کرد رفتم داخل از تو همون حیاط شیطونیاشو شروع کرد منو بغل کرد و برد داخل خونه حتی اجازه نداد چادرمو در بیارم.. همونجوری افتاد به جونم منم کیف میکردم ..با هم کلی عشق بازی کردیم و دلتنگیمونو حسابی جبران کردیم..... بعد دلبر بساط صبحانه رو اماده کردو الویه خوشمزه مامانپزشو آورد واسمو خودشم لقمه میگرفت واسم ..دلم میخواست دستاشم بخورم ... دوباره بعد صبحونه افتادیم به جون هم آخ مگه از هم سیر میشیم ما ‌...وااااای میدونست من چقد دوست دارم واسم گربه میشه دوباره اومد روم صدای گربه درمیاورد صورتشو میمالید بهم منم از خنده قش کرده بودم دیگه نفسم در نمیومد اونم همینطور ادامه میداد ..وااای اگه بدونید چقد خوشگل صدای گربه درمیاره ازین گربه ملوسا که دلت میخواد قورتشون بدی....خلاصه کلی خندیدم از دستش اون دیوونه هم میگفت من همینو میخوام تو فقط بخند منم ذوق میکردم ....
عشقم واسم یه بولیز صورتی خیلی نازو خوشرنگ هم خریده بود قربونش برم سلیقش حرف نداره اصن ..... تازه یه سطل بزرگ توت فرنگیم خریده بود واسم که داد بهم بیارم خونه ... اخه عشق به این خوبی و مهربونی داریم مگههههههه ... عاااااااشقش بخدااا بس که دلبره ...بس که عشقه... الان که دارم اینارو مینویسم بازم دلم خواستش سیر نمیشم ازش اصن خیلییییییی خوااااااستنیه هووووف‌‌‌..

زندگیم دیروز خیلیییییی خوش گذشت کنااارت . تو خودِ خودِ بهشتی ...

بیشتر از همیشه دوست دارم  شکلک



پ.ن اینم یه عکس خوشگل دیگه از خاطره دیروزمون‌‌‌.

 

 

شکلک متحرک

 

 

 

زیبا سازی وبلاگ

عشق منی...
ما را در سایت عشق منی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : loveoff بازدید : 263 تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1398 ساعت: 1:20